با من چه کرده,شعر عاشقانه تیر94

تو خیال نکن همیشه ، که من عاشقت میمونم
تو منو دوستم نداری ، خودم اینو خوب میدونم
تو یه روزی تو وجودم ، مثل آب و ریشه بودی
تو منو دوستم نداشتی ، تو همون همیشه بودی
خیلی دوست دارم بدونی ، که دیگه دوستت ندارم
نه دیگه ، آره تموم شد ، غصه های روزگارم
واسه تو بازیچه بودم ، خودم اینو خوب میدونم
برای نوشتن از تو ، دیگه چیزی نمی دونم
دیگه طاقتم تمومه زندگی با تو حرومه
به خدا دلم دوستت داشت ، ولی عشق تو حرومه
نمیخوام حتی یه لحظه ، تو خیال من تو باشی
برو دیگه نازنینم ، نمی خوام تو اینجا باشی
توی قلب مهربونم ، حالا جای موندنت نیست
توی خاطرات شیرین ، دیگه جای موندنت نیست
واسه من تو کم گذاشتی ، تو منو دوستم نداشتی
توی قلب پر غرورم ، تو گل غصه می کاشتی
دیگه وقت رفتنت شد ، نکنه پای تو گیره ؟
واسه ی شکستن من ، نکنه گریه ات بگیره ؟
دل صادق و زلالم ، توی دستای پژمرد
خدا اون روز رو نیاره ، که بفهمی عاشقت مُرد
حالا من تنهای تنهام ، دیگه عشق من تو نیستی
من دیگه شادم و آروم ، توی قلبم دیگه نیستی
اینو خوب بدون واسه من ، حالا عشقِت دیگه مُرده
توی قلب من نشسته ، جای تو یه عشق مُرده
خیلی دوست دارم یه روزی ، مثل من بازیچه باشی
تو رو خُردت کنه اما ، نتونی ازش جدا شی
خیلی دوست دارم ببینم ، که دلت یه جا اسیره
تو براش می میری اما ، به غمت خنده اش می گیره
یه عروسک توی دستاش ، که تو رو بازیچه کرده
شاید اون روزا بفهمی ، که دلت با من چه کرده
برچسب ها :
اشعار زیبا رومانتیک,
رومانتیک,
عشق واقعی,
شعر,
شعر 91,
شعر رمانتیک,
شعر عاشقانه,
شعر عاشقانه با من چه کرده,
شعر عاشقی,
شعر عشقولانه,
عاشقانه,
عاشقانه ها,
عاشقی,
عشق,
عشق واقعی
دفعات بازدید : 458
نوشته شده در تاریخ 1391/6/24 و در ساعت : 17:30 - نویسنده : ℕÅVℶD