به تو که رسیدم,متن عاشقانه تیر 94

هر چه به دنبالت می آمدم ، تو راهت را کج میکردی
هر چه میگفتم نرو ، تو راه خودت را میرفتی
تا اینکه به بیراهه رفتی و تو را گم کردم
با اینکه غرورم شکست اما باز هم برای دیدنت
تمام کوچه پس کوچه ها زیر و رو کردم
به تو که رسیدم تنها شدم ، به جای قلبت ، غم در دلم نشست و به جای تو ، اسیر تنهایی شدم
به تو که رسیدم دستان سرد غم را گرفتم و آرام در آغوش سرد بی محبتیها خوابیدم
به تو که رسیدم انگار به هیچ چیز نرسیدم ، انگار راهی که رفتم بن بست بوده ، اینجا ، آن جایی که میخواستم نبوده !
هیچگاه مرا درک نکردی ، هیچگاه بی وفایی هایت را ترک نکردی ، به جای اینکه مرحمی برای دلم باشی ، دلم را پر از خون کردی !
در لحظه های دلتنگی نه تنها به سراغم نیامدی ، از من دورتر شدی ، با من مثل غریبه ها شدی !
در لحظه های خواستنت ، با التماس میگفتم که میخواهمت ، نیامدی به کنارم و همنشین غریبه ها شدی
من باورت کردم ، تو چشمهایت را بستی ، قلبم عاشقت شد و تو درها را بستی ،
به خیال تو بودم ، بی خیالم شدی ، تا آمدم به سویت ، رفتی، تا خواستم
احساستم را به تو بگویم فراموشم کردی
هر چه به دنبالت می آمدم ، تو راهت را کج میکردی ، هر چه میگفتم نرو ، تو
راه خودت را میرفتی ،تا اینکه به بیراهه رفتی و تو را گم کردم ، با اینکه
غرورم شکست اما باز هم برای دیدنت تمام کوچه پس کوچه ها زیر و رو کردم!
دوباره دیدمت ، چه با شوق به سویت دویدم ، حس کردم سایه ای را همراهت،آن غریبه کیست در کنارت ، چه عاشقانه گرفته ای دستهایش !!!
به تو که رسیدم ، شکستم ، تو مرا زیر پاهایت له کردی و رفتی حتی به زمین هم نگاه نکردی !
همیشه آغازش خوب است ، آخرش تاریک میشود ، من از شوق دیدنت، چشمهایم خیس
بود و آغازش را ندیدم ، حالا چگونه در این تاریکی آخرش را ببینم؟!
برچسب ها :
جملات قشنگ,
جملات کوتاه عاشقانه,
جمله عاشقانه,
حرف دل,
حرفهای عاشقانه,
دوست داشتن,
دوست عاشق
دفعات بازدید : 538
نوشته شده در تاریخ 1391/6/24 و در ساعت : 10:08 - نویسنده : ℕÅVℶD